نویسه جدید وبلاگ

       زادگاه من ، روستائي است از جنس آفتاب و سایه , از جنس طلوع و غروب , غم و شادی , عشق و جدایی , دوستی و دشمنی , راحتی و سختی , وفاداری و بی وفایی , صفا و صمیمیت و ...

       زادگاه من ، گرچه كوچك ، اما به بزرگي تاريخ است و ريشه در اعماق تاريخ دارد . گرچه ، غارش ، اين يادمان سراي گذشتگانم ، را به حصر كشيده اند ، اما دراعماق اين حصر ناخواسته ، كوله باري از خاطرات مردماني نهفته است كه تاريخ منطقه را رقم زده اند و از داغ اين غم و نامهرباني هاي زمانه ، شور كله ، يار و همراه ديرينه ي غار ، چشمه اي كه در هر گوشه و كنارش تاريخ را ميديدي ، چه غمگنانه و آرام آرام به خاموشي گرائيده ...   

     قلعه دوك ، بر تارك روستايم همچون نگاهباني استوار قد علم كرده و ابهت و اقتدار و پايداري خود را با آب روان قنات كهن سي چلو و چشمه دره درآميخته و چه بي ريا ، در گستره اي به قدمت تاريخ كه آرامشگاه قومي تاريخ ساز شده ، بر همولايتي هايم عرضه داشته تا جان و روان نسلها را با هم درآميزد و اندكي آنسوتر ، دختر قلعه ، حاكم  بي چون و چراي مهروان رود ، چه بي رحمانه مورد تاراج و تخريب قرار گرفته .

       زادگاه من نشان از غربت علويان دارد . غريب امام ، دست در دست امام حيدر، قصه گوي غصه غمبار رنجهاي رفته بر علويانند . زادگاه من ، زادگاه يك قوم بود و اينك مامن اقوام . بر زادگاه من در گذر زمان نامها نهادند ، اما هر چه بود ، اينك ، كميشان است .

بهشت طبرستان است اينجا                       كهن مهد دليران است اينجا

      حريم با صفاي مهروان رود                      بيا جانا ، كميشان است اينجا ...






گزارش تخلف
بعدی